با شيشه آب و آخرين ليوان دسته داری که مانده کوتاهترين آبشار دنيا را ميسازم،
گردنم را هم کج ميکنم از آن بالا آنقدر زل ميزنم به ته دره که چشمم سياهی ميرود
پايم ليز ميخورد و از بالای آبشار پرت ميشوم. سرم ميخورد يه ته ليوان و ميميرم
پ.ن:اين سردرد نصفه شبها امانم را بريده
گردنم را هم کج ميکنم از آن بالا آنقدر زل ميزنم به ته دره که چشمم سياهی ميرود
پايم ليز ميخورد و از بالای آبشار پرت ميشوم. سرم ميخورد يه ته ليوان و ميميرم
پ.ن:اين سردرد نصفه شبها امانم را بريده
نظرات
ارسال یک نظر