رد شدن به محتوای اصلی
اينجا خيلی دور است
آنقدر دور که وقتی کسی میپرسد: کجا؟
ميتوانی بند کفشهايت را يک دور بيشتر دور پاهايت بپيچی و بگويی: شهر
----
هر از گاهی ميرويم بيمارستان
يک ماسک و روپوش ميکنند تنمان که يا ما يا اتاق استريل بماند
ديگر مطمئن شده ام اين روپوش پرستارهاست که تا جوانند اينقدر خواستنيشان ميکند و وقتی ديگر حسابی کم خون شدند سينه هايشان را تغيير سايز ميدهد
----
اينجا سخت لبخند ميزنند، بيش از حد به چيزهای ثابت،خيره
ميشوند و مثل آب خوردن روابط عجيب فاميلی درست ميکنند
چند تا مدرک افتخاری که بگيری کم کم دستت می آيد
آدمها اينجا يا بومی‌اند يا آقای مهندس
----
جسارت نشود به خودم و خودت
ولی خيلی دور شده ام

پ.ن: قند را از عمد کم خريده ام که تا فردا پس فردا تمام شود

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

تحليل داستان بز بز قندی آنچه در داستان بزبز قندی بیشتر از همه به چشم میخورد و شک برانگيز است ،رفت آمد مادر بچه هاست به گونه ای که هیچ وقت در خانه نیست و گرگ نابکار از همین خلاء استفاده میکرد طی تحقیقات صورت گرفته کاشف بعمل آمده مراودات مشکوکی دیده شده که بز بز قندی به بهانه تهیه علف تازه از خانه خارج میشود اما به محض اینکه دو سه تا کوچه از خانه دور میشود، تغییر ماهیت میدهد و به سرعت گوشی خود را که به یکی از خطوط اعتباری ایرانسل تجهیز شده در می آورد و به بی افش زنگ میزند ظرف ۵ دقیقه گوسفند فشنی با یک عدد پژو پارس اسپرت به سراغش می آید و با هم میروند صفا پدر که سه شیفته کار میکند. مادر هم که میرود صفا بچه ها هم تنها در خانه میمانند . کمترین خطري که تهدیدشان میکند گرگ پشت در است و بیشترین خطر شبکه های ماهواره ایی که از تلویزیون خانه پخش میشود و آنها بدون نظارت مادر میبینند .... اینگونه میشود که بچه شنگول از آب درمی آید شنگول چرا شنگول است؟ مگر این روزها بدون آب شنگولی میتوان شنگول بود .شنگول را باید در ابتدا حد زد بعد به راه راست هدایت کرد و بعد بدنبال ساقی محل رفت و آنرا ن
تنهــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــام