رد شدن به محتوای اصلی

پست‌ها

نمایش پست‌ها از آوریل, ۲۰۱۰
تحليل داستان بز بز قندی آنچه در داستان بزبز قندی بیشتر از همه به چشم میخورد و شک برانگيز است ،رفت آمد مادر بچه هاست به گونه ای که هیچ وقت در خانه نیست و گرگ نابکار از همین خلاء استفاده میکرد طی تحقیقات صورت گرفته کاشف بعمل آمده مراودات مشکوکی دیده شده که بز بز قندی به بهانه تهیه علف تازه از خانه خارج میشود اما به محض اینکه دو سه تا کوچه از خانه دور میشود، تغییر ماهیت میدهد و به سرعت گوشی خود را که به یکی از خطوط اعتباری ایرانسل تجهیز شده در می آورد و به بی افش زنگ میزند ظرف ۵ دقیقه گوسفند فشنی با یک عدد پژو پارس اسپرت به سراغش می آید و با هم میروند صفا پدر که سه شیفته کار میکند. مادر هم که میرود صفا بچه ها هم تنها در خانه میمانند . کمترین خطري که تهدیدشان میکند گرگ پشت در است و بیشترین خطر شبکه های ماهواره ایی که از تلویزیون خانه پخش میشود و آنها بدون نظارت مادر میبینند .... اینگونه میشود که بچه شنگول از آب درمی آید شنگول چرا شنگول است؟ مگر این روزها بدون آب شنگولی میتوان شنگول بود .شنگول را باید در ابتدا حد زد بعد به راه راست هدایت کرد و بعد بدنبال ساقی محل رفت و آنرا ن
ویولون‌نوازی در مترو  در یک سحرگاه سرد ماه ژانویه، مردی وارد ایستگاه متروی واشینگتن دی سی شد و شروع به نواختن ویولون کرد. این مرد در عرض ۴۵ دقیقه، شش قطعه از بهترین قطعات باخ را نواخت. از آنجا که شلوغ ترین ساعات صبح بود، هزاران نفر برای رفتن به سر کارهای‌شان به سمت مترو هجوم آورده بودند. سه دقیقه گذشته بود که مرد میانسالی متوجه نوازنده شد. از سرعت قدم‌هایش کاست و چند ثانیه‌ای توقف کرد، بعد با عجله به سمت مقصد خود به راه افتاد. یک دقیقه بعد، ویولون‌زن اولین انعام خود را دریافت کرد. خانمی بی‌آنکه توقف کند یک اسکناس یک دلاری به درون کاسه‌اش انداخت و با عجله براه خود ادامه داد. چند دقیقه بعد، مردی در حالیکه گوش به موسیقی سپرده بود، به دیوار پشت‌ سر تکیه داد، ولی ناگاهان نگاهی به ساعت خود انداخت و با عجله از صحنه دور شد، کسی که بیش از همه به ویولون زن توجه نشان داد، کودک سه ساله‌ای بود که مادرش با عجله و کشان کشان بهمراه می ‌برد. کودک یک لحظه ایستاد و به تماشای ویولون‌زن پرداخت، مادر محکم تر کشید و کودک در حالیکه همچنان نگاهش به ویولون‌زن بود، بهمراه مادر براه افتاد، این
توی سالن سینما، دوتا دختر کنارم نشسته بودند. هی با هم پچ‌پچ. همان اولش حوصله‌ام سررفت ار دستشان. یکی‌شان هی ریزریز توی گوش آن‌یکی حرف می‌زد. با تعجب برگشتم به سمتش، که یعنی چه خبرتان است. دیدم آنی که نشسته کنارم، سرش پایین است. توی تاریکی زل زدم بهش. دیدم نابیناست. دوستش هی برایش می‌گفت: این‌جا مَرده دارد شکمش را می‌خارانَد ، این‌جا دستش را کرده توی دهنش ، این‌ صدای همان زن دلّاکه است ، دارند خربزه می‌خورندها … حسابی دلم گرفت.
اجداد ما انقدر شریف بودند که عمداً برای "او"ی مذکر و "او"ی مونث، فقط از یک کلمه استفاده کردند و ما نوادگانشان آنقدر ابلهیم که اگر جلوی واژه شریف "دوست"، "پسر" یا "دختر" نیاوریم  از فرط مبهم بودن تکلیفمان، شب خوابمان نخواهد برد
تنهــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــام
عکس های کوچک از سفری متفاوت
مثل ریاضیدانی ام که قضیه ی ریاضی ای را مطرح کرده و از قضا این قضیه در واقع خود ِ ریاضیدان است. هی باید خودم را اثبات کنم.
اولین بار که همسر اولش را در زندگی دید،از کنار خیابان بلندش کرده بود. با همسر ِ دومش  اما در بانک آشنا شده بود.بهش خودکار قرض داده بود.
هرگز به کسی که قبلا یک بار خود کشی کرده نگویید که کارش برای جلب ِ توجه بوده. ممکن است بعدا او بخواهد توجه ِ شما را با آگهی ترحیم و مجلس ختمش جلب کند.
چند سال پیش کسی تو دانشگاه کیفم را دزدید فردای آن روز، کیف دزدیده شده در نقطه ی دور افتاده ای از دانشگاه یافته شد در حالیکه یادداشتی بر یکی از صفحات ِ کتابی داخل کیف به چشم می خورد نکات چندی از یادداشت مذکور استخراج شد از جمله اینکه: - دزد ِ کیف "خانم" نبوده ("جون ِ مادرت" تکیه کلام پسرهاست) - دزد ِ کیف روحیه ی نسبتا حساسی داشته یا دفعه ی اولش بوده که دست به دزدی زده (کش رفتن یک کیف بی مقدار چیزی نیست که یک دزد حرفه ای را دچار "ترس و اضطراب" کند مگر اینکه یا خیلی آدم ِ حساسی باشد یا بار ِ اولش باشد چیزی را کش می رود) - دزد ِ کیف قطعا دانشجو بوده (معمولا دانشجوهای مهندسی یا زبان، عددها را به صورت انگلیسی می نویسند) - انگیزه ی دزدی نمی تواند بی ربط با خرج و مخارج "شب عید" باشد و در نهایت با دیدن کیف بنده که خالی تر از جیب ِ خودشان بوده، ضدحال خورده اند و ضرب المثل ِ قدیمی "دزد ناشی به کاهدان می زند" بار دیگر مصداق یافته است در حال کتابخانه تکانی بودم که بر حسب اتفاق یادداشت را پیدا کردم و بی مناسبت ندیدم یادی هم از ایشان بک
خواهرک به عنوان دروغ سیزده به تمام دوستاش اس ام اس زده که: تمام برگهای یکی از درختامون آبی رنگ شده و همه دوستاش به جز یه نفر جملات زیر را برایش ارسال کردن: - وای - وای ازش عکس بگیر - وای چه جالب - وای چه هیجان انگیز ‎
میگه چرا امسال دروغ ۱۳ نمی‌گی؟ -یک ساله دارم دروغ پارسال رو تکذیب می‌کنم کسی باور نمی‌کنه. جنبه ندارید شما آدم بتونه راحت دروغش رو بگه :))
مسخره اینکه از چای کیسه‌ای خوشم نمیاد و چای معمولی دم کردن برای یک نفر هم خیلی انگیزه می‌خواد. برای همین یا نمی‌خورم یا مجبورم یک لیتر بخورم
یک زمانی بستنی مگنوم  ِ میهن برای خودش خیلی ابهت داشت. هم نماد بورژوازی بود و هم اینکه گوساله ها به خاطر ِ این بستنی شیر ِ مادر را با استناد به اینکه"بستنیش خوشمزه تره"تحریم کرده بودند.
رفتم تو فیس‌بوک فن “من سر قلمبه‌ی نون بربری را دوست دارم” شدم. بعد الان انقده خوشحالم از این‌‌که 971 نفر آدم دیگه پیدا کردم که مثه خودمن.
یک کشتی 5000 تنی پرتقال به ارزش 4 میلیون دلار دزدیده شده (به عبارتی هر کیلو 798 تومان) بعد سر کوچه ما پرتقال کیلویی 750 تومنه ، یه کوچولو عجیبه واسم پ ن:سر کوچه بعضیها میگن از این هم ارزون تره